مناسبةلغتنامه دهخدامناسبة. [ م ُ س َ ب َ ] (ع مص ) هم شکل شدن و مانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). هم شکل شدن . (از ناظم الاطباء). || با کسی خویشی داشتن . یقال فلان یناسب فلاناً فهو نسیبه ؛ ای قریبه . (منتهی الارب ). با کسی خویشی داشتن . (آنندراج ).مشارکت در نسب . (از اقرب ال
مناصبةلغتنامه دهخدامناصبة. [ م ُ ص َ ب َ ] (ع مص ) با کسی جنگ و دشمنی آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جنگ و دشمنی آشکار کردن و برپا داشتن . (از اقرب الموارد). جنگ برپا کردن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به مناصبت شود. || بدی آشکار کردن برای کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطبا
مناشبةلغتنامه دهخدامناشبة. [ م ُ ش َ ب َ ] (ع مص ) با کسی جنگ آشکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). لازم شدن جنگ . (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
مناسبیلغتنامه دهخدامناسبی . [ م ُ س ِ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، مناسبت و شایستگی . موافقت و سزاواری . (از ناظم الاطباء). مناسب بودن . رجوع به مناسب شود.
مناسباتلغتنامه دهخدامناسبات . [ م ُ س َ ] (ع اِ) ج ِ مناسبة. رجوع به مناسبة شود. || روابط. پیوستگیها.