مناذرةلغتنامه دهخدامناذرة. [ م َ ذِ رَ ] (اِخ ) فرزندان منذرند. (منتهی الارب ). آل و تبار منذر و فرزندان آن . (ناظم الاطباء). آل منذر. ملوک حیره . (از اقرب الموارد). ملوک لخمی یا
مناظرةلغتنامه دهخدامناظرة. [ م ُ ظَ رَ ] (ع مص ) مانستن با کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نظیر کسی یا چیزی گردیدن . (از اقرب الموارد). مانند گردیدن . (از ناظم الاطباء). || یکی ر
مناورةدیکشنری عربی به فارسیشروع بازي شطرنج , از دست دادن يکي دو پياده در برابر تحصيل امتيازاتي , بذله , موضوع بحث , مانور , تمرين نظامي
ملوکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= مَلِک ملوک لخمیین: ملوک حیره یا مناذره که در زمان خسروپرویز منقرض شدند.
حیرةلغتنامه دهخداحیرة. [ رَ ] (اِخ ) (ملوک ...) همان مناذره اند که بملوک لخمی و بنولخم نیز معروفند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.
نصرلغتنامه دهخدانصر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عمرو قحطانی ، از بنی نمارةبن لخم ، جد سلسله ٔ بنی نصر از ملوک لخیمة است - که بدان دولت مناذره نیز گویند - اول کسی که از احفاد وی
لخمیلغتنامه دهخدالخمی . [ ل َ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به لخم که قبیله ای است از یمن .- ملوک ِ لَخمی ؛ رجوع به ملوک لخم شود. همان مناذره یعنی ملوک حیره اند. نعمان سوم پادشاه حیره
آل نصرلغتنامه دهخداآل نصر. [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) آل لخم . آل عمروبن عدی . ملوک حیره . مناذره . سلسله ای از امرای عرب که در عراق حکومت داشته از پادشاهان ایران اطاعت میکردند. مرکز حکوم