منالغتنامه دهخدامنا. [ م َ ] (هزوارش ، ص ) به لغت زند و پازند به معنی گشاد و فراخ باشد و آن را شایگان هم می گویند. (برهان ) (آنندراج ). به لغت زند و پازند، گشاد و فراخ و پهن .
منالغتنامه دهخدامنا. [ م ِ ] (اِخ ) موضعی است در مکه ٔ معظمه که مقام بازار است و حاجیان در آنجا قربانی کنند. (غیاث ) (آنندراج ). آنجا که قربان کنند در حج . (مهذب الاسماء) : تا
منالغتنامه دهخدامنا. [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مُنْیَة. (دهار). امیدها چرا که جمع مُنْیَة است که به معنی آرزو ومقصد باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مُنی ̍ شود.
منالغتنامه دهخدامنا. [م َ ] (ع اِ) یک من یا پیمانه ای است . مَنَوان و مَنَیان مثنی . ج ، اَمناء، اَمنی ، مَنی ّ، مُنی ّ. (منتهی الارب ). پیمانه ای که آن را من نیز گویند و یا پی
منعدیکشنری عربی به فارسیقدغن کردن , تحريم کردن , لعن کردن , لعن , حکم تحريم يا تکفير , اعلا ن ازدواج در کليسا , بجز , باستثناء , ممنوعيت , منع
منعفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازداشت، تحریم، جلوگیری، قدغن، ممانعت، نفی، نهی ۲. بازداشتن، جلوگیری کردن، ممانعت بهعملآوردن
منعدیکشنری فارسی به انگلیسیban, bar, discouragement, preclusion, prevention, prohibition, restraint, veto
مَنّاًفرهنگ واژگان قرآنمنّت نهادن (منت به معناي آن است که نعمتي را که به کسي دادهاي با زبان خود آن را بــــــراوسنگين سازي .یا به عبارت دیگر کاری را که برای او کرده ای بزرگ بشماری. از
مناتلغتنامه دهخدامنات . [ م َ ](اِخ ) نام بتی در عرب که هذیل و خزانه که هر دو قبیله ای است از عرب آن را می پرستیدند. (غیاث ). بت قبایل اوس و خزرج و غسان . (مفاتیح العلوم خوارزمی
مناخلغتنامه دهخدامناخ . [ م َ ] (ص ) بر وزن و معنی فراخ است که گشاده باشد. (برهان ) (آنندراج ). فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء) . ظاهراً قرائتی است از هزوارش «منا». (حاشیه ٔ برهان چ