ممهللغتنامه دهخداممهل . [ م ُ م َهَْ هَِ ] (ع ص ) زمان دهنده وتأخیرکننده و نرمی و آهستگی کننده . (آنندراج ). مهلت دهنده و زمان دهنده و تأخیرکننده . (ناظم الاطباء).
ممحللغتنامه دهخداممحل . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) زمین خشک و بی آب و علف .(از شرح قاموس ). زمین خشک سال رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زمینی که در آن گیاهی نباشد. مَ
ممحللغتنامه دهخداممحل . [ م ُ م َح ْ ح َ ] (ع ص ) درازکرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطول . (از اقرب الموارد). || شیر ترشی گرفته و یا شیری که بر شیر خفته ر
ماهلویهلغتنامه دهخداماهلویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) دریاچه ای است که میان شیراز و سروستان واقع است . (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 153). بحیره ٔ ماهلویه به ولایت فارس میان شیراز و سرو
ماهللغتنامه دهخداماهل . [ هَِ ] (ع ص ) تیزرو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریع. (اقرب الموارد). || پیشی گیرنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سلف متقدم
ماهلولغتنامه دهخداماهلو. (اِ) نام دوایی است که آن را به عربی حمامه گویند. گرم و خشک است در دویم و سیم وخواص آن بسیار است . بهترین آن زرد به سرخی مایل است و برگ آن سبز و کوچک است
ماهلویهلغتنامه دهخداماهلویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) دریاچه ای است که میان شیراز و سروستان واقع است . (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 153). بحیره ٔ ماهلویه به ولایت فارس میان شیراز و سرو
ماهللغتنامه دهخداماهل . [ هَِ ] (ع ص ) تیزرو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریع. (اقرب الموارد). || پیشی گیرنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سلف متقدم
ماهلولغتنامه دهخداماهلو. (اِ) نام دوایی است که آن را به عربی حمامه گویند. گرم و خشک است در دویم و سیم وخواص آن بسیار است . بهترین آن زرد به سرخی مایل است و برگ آن سبز و کوچک است