ممشوقةلغتنامه دهخداممشوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) جاریة ممشوقة؛ دختر حسینه ٔ کشیده بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دختر خوشگل کشیده بالا. (ناظم الاطباء). نیک کشیده بالا و اندک گوشت .
معشوقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. جانانه، دلبر، دلدار، محبوبه، نگار، یار ۲. رفیقه، فاسق، نشانده ۳. نشمه، نمکرده ≠ عاشق
معشوقهدیکشنری فارسی به انگلیسیfancy woman, inamorata, kept, ladylove, paramour, sweetheart, valentine, flame
دخترلغتنامه دهخدادختر. [ دُ ت َ ] (اِ) فرزند مادینه ٔ انسان . ابنه . بنت . دخت . بولة. ولیدة. (یادداشت مؤلف ). شَعرَة. نافِجَة. (منتهی الارب ). مقابل پسر که فرزند نرینه ٔ آدمی