ممزوجلغتنامه دهخداممزوج . [ م َ ] (ع ص ) آمیخته شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آمیخته . مخلوط.(از ناظم الاطباء). با هم آمیخته . درهم : گفتم ز کیست چرخ بدآمیزش مزاج گفتا ز نور خ
باده ٔ ممزوجلغتنامه دهخداباده ٔ ممزوج . [ دَ / دِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب که گلاب یا آب و مانند آن در آن آمیخته باشد. میرزا صائب راست : عالمی را کرد بیخود آن دو لعل آبدار
آمیزه سازیواژهنامه آزادآمیزه ( صفت ) 1 - آمیخته مخلوط ممزوج . 2 - آنکه ریش دو مویه دارد 3 - اختلاط و امتزاج آمیزه مو (صفت) آن که بخشی از موهای وی سیاه و بخشی سفید باشد (پس از دورۀ