ممدوحیلغتنامه دهخداممدوحی . [ م َ حی ی ] (ص نسبی ، اِ) سکه ٔ ترکی عراقی از نقره ، مساوی 24 قرش که گمان می رود منسوب به ممدوح پاشا بوده باشد. (از نقودالعربیة ص 186).
ممدوحیلغتنامه دهخداممدوحی . [ م َ ] (حامص ) ستوده بودن . ستودگی . پسندیدگی . || ممدوح کسی بودن . مورد مدح کسی قرار داشتن . مقابل مادحی .
متدوحةلغتنامه دهخدامتدوحة. [ م ُ ت َ دَوْ وِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث متدوح . پرشاخ . شاخناک . شاخ آور. (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا) : جالینوس فی کتاب المیامیر، تکون فی منبتها متدوحة ع
ممدوحلغتنامه دهخداممدوح . [ م َ ] (ع ص ) ستوده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بستوده . ستوده . (دهار). || آنکه او را به شعر ستایش کرده اند. آنکه او را شاعر در شعرش ثنا گفته است
پرمناعتلغتنامه دهخداپرمناعت . [ پ ُ م َ ع َ ] (ص مرکب ) که مناعت بسیار دارد. و از مناعت در تداول عوام فارسی زبان کبر خواهند. لکن درعربی مناعت از صفات ممدوحه و بمعنی عزّت نفس است .
ممدوحاتلغتنامه دهخداممدوحات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) کارهای ستوده و امور پسندیده .(آنندراج ). کارها و یا چیزهای سزاوار و شایسته ٔ ستایش . (ناظم الاطباء). و رجوع به ممدوح و ممدوحة شود.
ابن غانملغتنامه دهخداابن غانم . [ اِ ن ُ ن ِ ] (اِخ ) علاءالدین علی بن محمد. از مشاهیر ادبا و شعرای شام . مولد او به سال 680 هَ .ق . و وفات در 737 بوده است . او صاحب صفات ممدوحه و خ
بدنمالغتنامه دهخدابدنما. [ب َ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ص مرکب ) بدشکل و بی ظرافت و کریه المنظر و زشت . (ناظم الاطباء). چیزی که نمود خوب نداشته باشد. بدنمود. (از آنندراج ). که خوش شکل ن
استفانلغتنامه دهخدااستفان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) استفانس . اتین . نام 9 تن از پاپهاست :1 - رومیست واز تاریخ 253 م . تا 257 م . مسند پاپی داشت . وی با بعض دانشمندان ملل و نحل مشاجرات