ممدلغتنامه دهخداممد. [ م َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، دارای 340 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
ممدلغتنامه دهخداممد. [ م ُ م ِدد ] (ع ص ) مددکننده . (غیاث اللغات )(آنندراج ). امدادکننده . مددرساننده . یاری دهنده . (ازناظم الاطباء). کمک . یار. مددده . کمک فرستنده : أنی مم
ممددلغتنامه دهخداممدد. [ م ُ م َدْ دِ ] (ع ص ) تمدیدکننده . طولانی کننده . || نام دردی که از آن عصب اندام کشیده می شود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یکی از پانزده دردی که اسم دارن
ممدوحیلغتنامه دهخداممدوحی . [ م َ حی ی ] (ص نسبی ، اِ) سکه ٔ ترکی عراقی از نقره ، مساوی 24 قرش که گمان می رود منسوب به ممدوح پاشا بوده باشد. (از نقودالعربیة ص 186).