ممتنلغتنامه دهخداممتن . [ م ُ ت َن ن ] (ع ص ) نعمت دهنده . (از منتهی الارب ). || سوددهنده : فیکون [ الاَّملج ] دواءً ممتناً للروح . (ابن البیطار از ابن سینا). رجوع به امتنان شود
ممتنحلغتنامه دهخداممتنح . [ م ُ ت َ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتناح . (از منتهی الارب ). توانگر و مالدار شده از جانب خدا. (ناظم الاطباء). رجوع به امتناح شود.
ممتنحلغتنامه دهخداممتنح . [ م ُت َ ن ِ ] (ع ص ) دهش گیرنده . (از منتهی الارب ). آنکه انعام و عطیه می گیرد. || آنکه فایده می برد. || آنکه مال و نعمت می دهد. (ناظم الاطباء).روزی ده
ممتنعلغتنامه دهخداممتنع. [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) شیر توانای غالب .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیر نیرومندچیره . (از اقرب الموارد). || قوی گشته . (ناظم الاطباء). قوی
ممتنعاتلغتنامه دهخداممتنعات . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ممتنعة. محالات و چیزهای محال و غیرممکن . (ناظم الاطباء).
ممتنحلغتنامه دهخداممتنح . [ م ُ ت َ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتناح . (از منتهی الارب ). توانگر و مالدار شده از جانب خدا. (ناظم الاطباء). رجوع به امتناح شود.