ممتللغتنامه دهخداممتل . [ م ُ ت َل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از امتلال . (از منتهی الارب ). به کیش و شریعت درآینده . (آنندراج ). آنکه در کیش و شریعت داخل می شود. (ناظم الاطباء). || شتاب رونده . (آنندراج ). آنکه بشتاب می گذرد و می رود. (ناظم الاطباء). || کوماج کننده ٔ نان . (آنندراج ). آنکه نان را
ممثللغتنامه دهخداممثل . [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) آنکه قصاص می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به امثال شود.
ممثللغتنامه دهخداممثل . [ م ُ م َث ْ ث َ ] (ع ص ) مصورگشته و پیکر صورت بسته شده . مصورکرده . تصویرشده . مجسم گشته . (از ناظم الاطباء). مصور. مجسم . (یادداشت مرحوم دهخدا) : کان المثال فی الصور الذهنیة اضعف من الممثل ، و فی المثل الافلاطونیة بالعکس . (حکمة الاشراق حاشیه
ممثللغتنامه دهخداممثل . [ م ُ م َث ْ ث ِ ] (ع ص ) (اصطلاح هیئت ) در اصطلاح اهل هیئت ، جرمی کروی که دو سطح متوازی آن را احاطه می کند و مرکز آن دو مرکز عالم و منطقه و قطبهای آن در سطح منطقةالبروج و دو قطب آن است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). اوج بلندترین جای است که آفتاب بدو رسد از کره ٔ خویش ،
ممتلخلغتنامه دهخداممتلخ . [ م ُ ت َ ل َ ](ع ص ) رجل ممتلخ العقل ؛ مرد عقل برکشیده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرد محروم از عقل . (ناظم الاطباء).
ممتلسلغتنامه دهخداممتلس . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتلاس . (از منتهی الارب ). گم شده و ناپدیدشده . || خیره چشم . (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاس شود.
ممتلطلغتنامه دهخداممتلط. [ م ُ ت َ ل ِ] (ع ص ) نعت فاعلی از امتلاط. (از منتهی الارب ). رباینده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاط شود.
ممتلحلغتنامه دهخداممتلح . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) دروغ با راستی و حق آمیزنده . (از منتهی الارب ). آمیزنده ٔ دروغ با راستی و صداقت . (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاح شود.
ممتلجلغتنامه دهخداممتلج . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از امتلاج . (از منتهی الارب ). مکنده ٔ شیر. (آنندراج ). آنکه شیر می مکد. (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاج شود.
ممتلخلغتنامه دهخداممتلخ . [ م ُ ت َ ل َ ](ع ص ) رجل ممتلخ العقل ؛ مرد عقل برکشیده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرد محروم از عقل . (ناظم الاطباء).
ممتلسلغتنامه دهخداممتلس . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتلاس . (از منتهی الارب ). گم شده و ناپدیدشده . || خیره چشم . (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاس شود.
ممتلطلغتنامه دهخداممتلط. [ م ُ ت َ ل ِ] (ع ص ) نعت فاعلی از امتلاط. (از منتهی الارب ). رباینده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاط شود.
ممتلحلغتنامه دهخداممتلح . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) دروغ با راستی و حق آمیزنده . (از منتهی الارب ). آمیزنده ٔ دروغ با راستی و صداقت . (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاح شود.
ممتلجلغتنامه دهخداممتلج . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از امتلاج . (از منتهی الارب ). مکنده ٔ شیر. (آنندراج ). آنکه شیر می مکد. (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاج شود.