ممتقللغتنامه دهخداممتقل . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص )نعت فاعلی از امتقال . باربار فرورونده در آب . (آنندراج ). آنکه باربار در آب فرومی رود. (ناظم الاطباء). آنکه به دفعات در آب فرومی ر
مستقلدیکشنری عربی به فارسیمستقل , خودمختار , ارادي , عمدي , خودبخود , منسوب به دستگاه عصبي خودکار , خود مختار , داراي قدرت مطلقه
مستقل ذاتيادیکشنری عربی به فارسیداراي حکومت مستقل , خودمختار , داراي زندگي مستقل , خودکاربطور غير ارادي , واحد کنترل داخلي