ملیکلغتنامه دهخداملیک . [ م َ ] (ع اِ) پادشاه همه ٔ پادشاهان . (دهار). پادشاه و خداوند. ج ، مُلَکاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صاحب ملک . (از اقرب الموارد) : گفت
ملیکفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] 1 - (ص .) صاحب ملک . 2 - صاحب ، خداوند. 3 - خدای تعالی . 4 - (اِ.) پادشاه .
ملیکةلغتنامه دهخداملیکة. [ م ُ ل َ ک َ ] (ع اِ) نامه . (منتهی الارب )(آنندراج ). صحیفه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
ملیکةلغتنامه دهخداملیکة. [ م ُ ل َ ک َ ] (ع اِ) نامه . (منتهی الارب )(آنندراج ). صحیفه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
ابن ملیک حمویلغتنامه دهخداابن ملیک حموی . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) شاعری است به زبان عرب . او را دیوانیست و در بیروت به طبع رسیده است . وفات او917 هَ . ق . بوده است .
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ملیکی . صحابی و محدث است و ازپیغمبر(ص ) روایت کرده است که :«الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیامة و اهلها معانون علیها» ابن حجر گوید