ملک فعللغتنامه دهخداملک فعل . [ م َ ل َ ف ِ ] (ص مرکب ) فرشته کردار. آنکه اعمال و افعال وی چون فرشتگان است . نیک کردار : قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرورملک فعل و ملک سیرت ملک سه
ملکدیکشنری عربی به فارسیپادشاه , شاه , شهريار , سلطان , ملکه , ليره زر , با اقتدار , داراي قدرت عاليه
مَلَکُفرهنگ واژگان قرآنفرشته - فرشته ها (کلمه ملک هم در مورد يک نفر اطلاق ميشود ، و هم در مورد جمع و در عبارت "و الملک علي أرجائها " جمع است )
ملک فعاللغتنامه دهخداملک فعال . [ م َ ل َ ف ِ] (ص مرکب ) آنکه کردار وی مانند فرشته بود و نیک کردار. (ناظم الاطباء). ملک فعل . و رجوع به ملک فعل شود.
ملک سهملغتنامه دهخداملک سهم . [ م َ ل َ س َ ] (ص مرکب ) ظاهراً کنایه از کسی که حظ و بهره یا هیبت و شکوه فرشتگان دارد : قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرورملک فعل و ملک سیرت ملک سهم
ملک سیرتلغتنامه دهخداملک سیرت . [ م َ ل َ رَ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم معصوم و عفیف . ملک نهاد. (آنندراج ). آنکه خوی وی مانند فرشته باشد. خوش خوی . (ناظم الاطباء) : قوام دین پیغمبر
ملک سیمالغتنامه دهخداملک سیما. [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) خوشگل . پری چهر. (از ناظم الاطباء). فرشته روی . ملک طلعت . زیباروی : قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرورملک فعل و ملک سیرت ملک سه
دین پرورلغتنامه دهخدادین پرور. [ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کنایه از متشرع . (آنندراج ). صفت کسی که به پرورش دین همت گمارد. ترویج کننده ٔ دین : قوام دین پیغمبرملک محمود دین پرورملک فعل و