ملک الموتلغتنامه دهخداملک الموت . [ م َ ل ِ کُل ْ م َ ] (اِخ ) فرشته ٔ مرگ . فرشته ٔ جان ستان . قابض ارواح . عزرائیل . ابویحیی : آگاه نه که امیر از دور ایستاده است و ملک الموت آمده ب
ملک الموتفرهنگ انتشارات معین(مَ لَ کُ لْ مَ) [ ع . ] (اِ.) عزراییل ، فرشته ای که جان انسان را می گیرد.
مؤتمن الملکلغتنامه دهخدامؤتمن الملک . [ م ُءْ ت َ م ِ نُل ْ م ُ ] (اِخ ) حسین پیرنیا پسر نصراﷲخان مشیرالدوله ٔ نائینی برادر حسن مشیرالدوله (1254 تا 9 شهریور 1326 هَ .ق .). از رجال نیک
مَّلَکُ ﭐلْمَوْتِفرهنگ واژگان قرآنفرشته مرگ (فرشته ای که مأمور قبض روح است وبا نامهای عزرائیل و تریال نامیده شده است)
ملک العزیزلغتنامه دهخداملک العزیز. [ م َ ل ِ کُل ْ ع َ ](اِخ ) (الَ ...) لقب پرویزبن هرمزبن انوشیروان ساسانی . (مفاتیح العلوم از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملک العادللغتنامه دهخداملک العادل . [ م َ ل ِ کُل ْ دِ ] (اِخ ) (الَ ...) رجوع به ارسلانشاه بن مسعود عزالدین ... شود.
الموتلغتنامه دهخداالموت . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مشهور که مابین قزوین و گیلان واقع است و آن را بسبب ارتفاعی که دارد اله موت گفتندی یعنی عقاب آشیان ، چه اله عقاب و آموت
ابدونلغتنامه دهخداابدون . [ ] (اِخ ) (مُخرّب ) کلمه ٔ عبری ملک الموت و ملک ویرانی ، و گاهی به معنی عالم اموات آمده است . (از قاموس کتاب مقدس ).
عزرائیللغتنامه دهخداعزرائیل . [ ع ِ ] (اِخ ) نام ملک الموت ، و آن لغتی است عبرانی . (از اقرب الموارد). ملک مقرب است و او بنده ٔ خداست ، و عزرا در زبان سریانی بنده است و ئیل نام خدا
مقلموقلغتنامه دهخدامقلموق . [ م َ ل َ ] (اِخ ) ملک الموت که عزرائیل باشد و مقلمود هم بنظر آمده . (از آنندراج ). و رجوع به مقلموت شود.