ملکشاهیلغتنامه دهخداملکشاهی . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) یکی از طوایف پشت کوه ، از ایلات کرد ایران است که شامل شعب بسیاری است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 68). و رجوع به همین مأخذ شود.
ملکشاهیلغتنامه دهخداملکشاهی . [ م َ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به ملکشاه : دشمن از تیغ ملکشاهی حذر کرد و برفت زآنکه تیغش صاعقه ست و دشمنش دیواختر است . امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 96).||
تاریخ ملکشاهیلغتنامه دهخداتاریخ ملکشاهی . [ خ ِ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخ ملکی . رجوع به تاریخ جلالی شود.
ملکشاهلغتنامه دهخداملکشاه . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجابی است که در شهرستان کرمانشاهان واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ملکشاهلغتنامه دهخداملکشاه . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 197 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ملکشاهلغتنامه دهخداملکشاه . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن تکش خوارزمشاهی ، ملقب به ناصرالدین که از جانب پدر در خراسان حکومت داشت و به سال 627 هَ .ق . در همانجا درگذشت . و رجوع به حبیب ال
ملکشاهلغتنامه دهخداملکشاه . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمودبن محمدبن ملکشاه بن الب ارسلان سلجوقی . از سلاجقه ٔ عراق . وی بعد از عمش مسعودبن محمدبن ملکشاه به سلطنت رسید، اما به علت بی
تاریخ ملکشاهیلغتنامه دهخداتاریخ ملکشاهی . [ خ ِ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخ ملکی . رجوع به تاریخ جلالی شود.
اثرلغتنامه دهخدااثر.[ اَ ث َ ] (اِخ ) (امیر...) ملکشاهی . صاحب حبیب السیر در احوال حسن صباح آرد: کار اسمعیلیه ترقی تمام گرفت و قلعه ٔ گردکوه و لامسر نیز بتحت تصرف حسن صباح درآم