ملک رانیلغتنامه دهخداملک رانی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) ریاست و حکومت مطلقه . (ناظم الاطباء). فرمانروایی و پادشاهی : از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملک رانی به انصاف زیست . سعدی (ب
مملکت رانیلغتنامه دهخدامملکت رانی . [ م َ ل َ / ل ِ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل مملکت ران . فرمان فرمایی و دادگستری . (ناظم الاطباء). کشورداری .
ملکتلغتنامه دهخداملکت . [ م ُ ک َ ] (ع اِ) پادشاهی . (غیاث ). پادشاهی . سلطنت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که ملکت شکاری است کو را نگیردعقاب پرنده و شیر ژیانی .دقیقی (از تاری
مرادلغتنامه دهخدامراد. [ م ُ ] (ع اِ) (از «رود») نعت مفعولی از اِرادة. آرزو. کام . خواسته . بویه . خواهش : چون جامه ٔ اشن به تن اندر کند کسی خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش . رود
ملکلغتنامه دهخداملک . [ م ُ ] (ع اِ) پادشاهی . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم . (حدیث ).که را بویه ٔ وصلت ملک
کاملغتنامه دهخداکام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و
تاج الافاضللغتنامه دهخداتاج الافاضل . [ جُل ْ اَ ض ِ ] (اِخ ) خالدبن الربیع. وی از افاضل خراسانست که عوفی در لباب الالباب بدینسان از وی یاد می کند: الامیرالعمید العالم فخرالدین تاج الا
نیزلغتنامه دهخدانیز. (ق ) هم . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرادف «هم » است . (از رشیدی ). ایضاً. (انجمن آرا) (برهان قاطع). افاده ٔ معنی اشتراک ماسبق کند به کلم