ملکالغتنامه دهخداملکا. [ ] (اِ) اکلیل الملک است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از فهرست مخزن الادویه ) . و رجوع به اکلیل الملک شود.
ملکالغتنامه دهخداملکا. [ م َ ] (اِ) نام مردی بود مجتهد و صاحب مذهب ترسایان و فقیه ملت ایشان و او را ملوکا هم می گویند. (برهان ). نام مردی که فقیه و مجتهد ترسایان بوده است . (غیا
ملکاءلغتنامه دهخداملکاء. [ م ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَلیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ مَلیک ، به معنی پادشاه و خداوند. (آنندراج ).
ملکائیهلغتنامه دهخداملکائیه . [ م َ ئی ی َ ] (اِخ ) گروهی از ترسایان پیروان عقاید رسمی قسطنطنیه که در ممالک اسلامی نیز می زیستند و نام ملکائیه از ملک به معنی پادشاه مأخوذ است وچون
ملکاتلغتنامه دهخداملکات . [ م َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ملکه ، که قوت حصول هر شی ٔ است در طبیعت . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، ملکه هاو خصلتها. (ناظم الاطباء). کیفیات راسخه ٔ نفسانی که از
ملکائیهلغتنامه دهخداملکائیه . [ م َ ئی ی َ ] (اِخ ) گروهی از ترسایان پیروان عقاید رسمی قسطنطنیه که در ممالک اسلامی نیز می زیستند و نام ملکائیه از ملک به معنی پادشاه مأخوذ است وچون
ملکانیلغتنامه دهخداملکانی . [ م َ ] (اِخ ) یکی از فرق ترسایی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملکانیه و ملکائیه و ملکا شود.
ملکانیهلغتنامه دهخداملکانیه . [ م َ نی ی َ ] (اِخ ) قومی است از نصاری که مریم علیهاالسلام را به خدایی منسوب کنند. (آنندراج ). نام گروهی از ترسایان . (ناظم الاطباء). طایفه ای از نصا
ملکاءلغتنامه دهخداملکاء. [ م ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَلیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ مَلیک ، به معنی پادشاه و خداوند. (آنندراج ).