ملونلغتنامه دهخداملون .[ م ُ ل َوْ وَ ] (ع ص ) رنگارنگ کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رنگارنگ . (ناظم الاطباء). رنگین . رنگ وارنگ . رنگ به رنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گو
ملونهلغتنامه دهخداملونه . [ م ُ ل َوْ وَ ن َ ] (ع ص ) تأنیث ملون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملون شود.
ملوندلغتنامه دهخداملوند. [ م َل ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده محمد است که در بخش طبس شهرستان فردوس واقع است 162 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ملوندلغتنامه دهخداملوند. [ م َل ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فروغن است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و 688 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ملونهلغتنامه دهخداملونه . [ م َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورگ سردشت است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ملونهلغتنامه دهخداملونه . [ م ُ ل َوْ وَ ن َ ] (ع ص ) تأنیث ملون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملون شود.
ملونیلغتنامه دهخداملونی . [ م ُ ل َوْ وَ ] (حامص ) حالت و چگونگی ملون . رجوع به ملون شود.- ملونی کردن ؛ تغییر رنگ دادن . دگرگون شدن . تغییر حال دادن : گاه چو حال عاشقان صبح کند
ملونیالغتنامه دهخداملونیا. [ م ُ ] (اِ) به لغت سریانی خیار دراز را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بطیخ طویل . (ابن البیطار). مقلونیا خوانند و آن خربزه ٔ دراز بود به شی