ملوسلغتنامه دهخداملوس . [ م َ ] (ع ص ) شتر نیکوروش پیشی گیرنده به هر راه که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
ملوسلغتنامه دهخداملوس . [ م َ ] (ص ) قشنگ و ظریف و خوشگل . (ناظم الاطباء). مطبوع . دلپذیر. تو دل برو. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). در تداول عامه ، زیبا. جمیل . قشنگ . ظ
ملوصلغتنامه دهخداملوص . [ م ُ ل َوْ وَ ] (ع اِ) فالوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملوثلغتنامه دهخداملوث . [ م ِل ْ وَ ] (ع ص ) مرد شریف . (منتهی الارب ). مرد بزرگ قدر شریف . (ناظم الاطباء). سید شریف . مَلاث . ج ، ملاوث و ملاوثة. (اقرب الموارد).
ملوسکلغتنامه دهخداملوسک . [ م َ س َ ] (ص مصغر) زیباخردک . جمیل و ظریف و زیبا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زیبای کوچک . و رجوع به ملوس شود.
ملوسیلغتنامه دهخداملوسی . [ م َ ] (حامص ) حالت و چگونگی ملوس . زیبایی و قشنگی و ظرافت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملوس شود.
ملوسجانلغتنامه دهخداملوسجان . [ ] (اِخ ) قریه ای است دو فرسنگ و نیمی میانه ٔ جنوب و مشرق تل بیضا. (فارسنامه ٔ ناصری ).
ملوسةلغتنامه دهخداملوسة. [ م ُ س َ ] (ع مص ) تابانی و نرمی . ضد خشونت . ملاسة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاسة شود.
ملوسکفرهنگ نامها(تلفظ: malusak) (ملوس + ک/ ak-/ ( پسوند تحبیب)) ، در خطاب به کودک به ویژه دختر بچه برای بیان زیبایی و ظرافت او گفته میشود ، ملوس ؛ (در گفتگو) دارای زیبایی و جذ
ملوسکلغتنامه دهخداملوسک . [ م َ س َ ] (ص مصغر) زیباخردک . جمیل و ظریف و زیبا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زیبای کوچک . و رجوع به ملوس شود.
ملوسیلغتنامه دهخداملوسی . [ م َ ] (حامص ) حالت و چگونگی ملوس . زیبایی و قشنگی و ظرافت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملوس شود.
ملوسکفرهنگ نامها(تلفظ: malusak) (ملوس + ک/ ak-/ ( پسوند تحبیب)) ، در خطاب به کودک به ویژه دختر بچه برای بیان زیبایی و ظرافت او گفته میشود ، ملوس ؛ (در گفتگو) دارای زیبایی و جذ