ملفوفهلغتنامه دهخداملفوفه . [ م َ ف َ / ف ِ ] (از ع ، ص ) مأخوذ از تازی ، ملفوف و پیچیده شده و در جوف گذاشته و لفافه کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ملفوف شود.- ملفوفه ٔ فرمان
مَصْفُوفَةٌفرهنگ واژگان قرآنكنار هم چيده شده - رديف شده (از ماده صف ، به معناي رديف قرار گرفتن چند نفر در يک خط است
مکفوفةلغتنامه دهخدامکفوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) عیبة مکفوفة؛ جامه دان نیک استوار سر بسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. قفل، مقفل ≠ باز ۲. محدود، محصور، مسدود ≠ آزاد، باز، نامحدود ۳. دلمه، لخته، منعقد ۴. منجمد، یخزده ۵. گرفته ۶. مقید ۷. جعبه، محموله، ملفوفه ۸. بند، عدل ۹. بستگ
مدرجلغتنامه دهخدامدرج . [ م ُ دَرْ رَ ] (ع ص ) به درجات کرده . صاحب درجه ها. (یادداشت مؤلف ) درجه دار: خطکش مدرج . صفحه ٔ مدرج . درجه بندی شده . || پله پله شده . (فرهنگ فارسی م
طراثیثلغتنامه دهخداطراثیث . [ طَ ] (ع اِ) بمعنی طرثوث است و آن میوه ای است که به فارسی بل گویند. (برهان ). هیور، بیخ گیاهی است سرد به درجه ٔ دوم و خشک بسوم تقویت اعضا دهد و خون شک
لولهلغتنامه دهخدالوله . [ لو ل َ / ل ِ ] (اِ) انبوب . نایژه . قصب . قصبه . اَنبوبه . نایزه . تنبوشه . تنوره . مِبْزَل . مِبزَلَه . ماشوره . (برهان ). ناوه ٔ کوزه . (آنندراج ). ه