ملجلغتنامه دهخداملج . [ م ُ ] (ع اِ) خسته ٔ مقل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خسته ٔ میوه ٔ مقل . (ناظم الاطباء). هسته ٔ مقل . ج ، املاج . (از اقرب الموارد).
ملجلغتنامه دهخداملج . [ م َ ] (ع مص ) شیر خوردن کودک . (تاج المصادر بیهقی ). به لبها گرفتن کودک پستان مادر را. (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملجلغتنامه دهخداملج . [ م َ ل َ / م َ ] (ع مص ) خاییدن خسته ٔ مقل را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خاییدن هسته ٔ میوه ٔ مقل را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رفتن شی
مِلَجْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی صدای بوسه زدن بر کسی یا چیزی ، مزه کردن چیزی ، رجوع شود به ملج ملوج
مِلَج مِلُوچگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی بوس و ماچه ، دیده بوسی ، روبوسی کردن ،در حال مزه مزه خوردن چیزی در دهان با نگه داشتن و مزه مزه کردن آن
ملجادیکشنری عربی به فارسیسوراخ زيرزميني , نقب , پناهگاه , زيرزمين لا نه کردن , پنهان شدن , نقب زدن , جان پناه , محافظت , حمايت , محافظت کردن , پناه دادن
مِلَجْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی صدای بوسه زدن بر کسی یا چیزی ، مزه کردن چیزی ، رجوع شود به ملج ملوج