عصارۀ مالتmalt extractواژههای مصوب فرهنگستانمخلوطی از ترکیبات آلی مالت که بهعنوان یک افزودنی غذایی یا در محیط کشت مصرف میشود
نوشابۀ مالتmalt beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که با رقیق کردن عصارۀ مالت و افزودن طعمدهندهها به آن تولید میشود
ملیتلغتنامه دهخداملیت . [ م ِل ْ لی ] (ع اِ) برگ مرخ یا غلاف بار آن . (منتهی الارب ). برگ درخت مرخ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
میلتلغتنامه دهخدامیلت . [ ل ِ ](اِخ ) نام یکی از شهرهای قدیم و مشهور که در ساحل غربی آسیای صغیر قرار داشته و بعدها به دو قسمت تقسیم شده است . نخست بوسیله ٔ مهاجران کرت بنا شد و بعد مهاجران یونیه ٔ یونان به تجدید بنای آن پرداختند به طوری که در سال 750 ق . م .
ultranationalismدیکشنری انگلیسی به فارسیultranationalism، عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی، ملت پرستی افراطی
قتیبةلغتنامه دهخداقتیبة. [ ق ُ ت َ ب َ ] (اِخ ) ابن مسلم باهلی وی در زمان عبدالملک بن مروان (65 -85 هَ .ق .) از طرف حجاج بن یوسف به حکومت خراسان منصوب شد. حجاج به سال 85 یزیدبن مهلب را از خراس
ملتلغتنامه دهخداملت . [ م ِل ْ ل َ ] (ع اِ) دین و کیش و شریعت . (غیاث ). کیش و دین و آیین و مذهب . (ناظم الاطباء). ملة. ج ، مِلَل « : فاتبعوا ملةابراهیم حنیفاً». اشتقاق ملت از امللت الکتاب است وملت و دین دو نام اند آن شرع را که خدای عزوجل نهاد میان بندگان بر زبان انبی
ملتلغتنامه دهخداملت . [م َ ] (ع مص ) حرکت دادن و سخت جنبانیدن چیزی را. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملتفرهنگ فارسی عمید۱. مردم یک کشور که از یک نژاد و تابع یک دولت باشند.۲. [قدیمی] شریعت؛ کیش؛ آیین.۳. [قدیمی] پیروان یک دین.
حملتلغتنامه دهخداحملت . [ ح َ ل َ ] (ع اِ) حملة : حربگه مرد سخندان بسی صعب تر از معرکه ٔ حملت است . ناصرخسرو.رجوع به حملة شود.
مداملتلغتنامه دهخدامداملت . [ م ُ م َ ل َ ] (از ع اِمص ) مدارات . مرافقت . (یادداشت مؤلف ). مداملة. رجوع به مداملة شود.
مجاملتلغتنامه دهخدامجاملت . [ م ُ م َ / م ِ ل َ ] (ع مص ) نکویی کردن . (غیاث ). با کسی نیکویی کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاملة شود. || (اِمص ) نیکویی . نیک رفتاری . خوش رفتاری . حسن معاشرت . مدارات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <span class="
محاملتلغتنامه دهخدامحاملت . [ م ُ م َ ل َ ] (از ع ، اِمص ) محاملة. با هم بار برداشتن . (غیاث ) : و عنان معاملت و محاملت از صورت راستی معطف . (جهانگشای جوینی ). رجوع به محاملة شود.
هاملتلغتنامه دهخداهاملت . [ ل ِ ] (اِخ ) هملت . نام قهرمان تراژدی معروف شکسپیر شاعر و درام نویس مشهور انگلیسی است . طبق اساطیر دانمارک هاملت پسر پادشاه دانمارک بود که وی به دست برادر خود کلادیوس در نهان کشته شد. کلادیوس مملکت آنها را تصرف نمود و با زن وی ازدواج کرد. شکسپیر این داستان را به صور