ملطملغتنامه دهخداملطم . [ م َ طِ ] (ع اِ) ملطم البحر؛ جایی از دریا که امواج در آن می شکند. (از ذیل اقرب الموارد).
ملطملغتنامه دهخداملطم . [ م ِ طَ ] (ع اِ) ادیم که زیر جامه دان گسترند تا گردآلود نگردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملطملغتنامه دهخداملطم . [ م َ طَ ] (ع اِ) رخسار و هما ملطمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رخسار و محل تپانچه . (ناظم الاطباء).
ملطملغتنامه دهخداملطم . [ م ُ ل َطْ طَ ] (ع ص ) ناکس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ناکس و لئیم . (ناظم الاطباء). لئیم دورشده از مکارم . (از اقرب الموارد). || خد ملطم ؛ رخسار
ملتماءلغتنامه دهخداملتماء.[ م ُ ت َ ] (ع ص ) برگشته رنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ملتمی و التماء شود.
ملتماءلغتنامه دهخداملتماء.[ م ُ ت َ ] (ع ص ) برگشته رنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ملتمی و التماء شود.
ملتمیلغتنامه دهخداملتمی . [ م ُ ت َ ما ] (ع ص ) گونه برگردیده . (آنندراج ). برگشته رنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التماء شود.
ملتمسلغتنامه دهخداملتمس . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) طلب شده و خواسته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به التماس شود. || (اِ) خواهش . درخواست . حاجت . تقاضا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
ملتمسلغتنامه دهخداملتمس . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص )جوینده ٔ چیزی . (آنندراج ). کسی که طلب می کند و می خواهد و درخواست کننده و آنکه درخواست می کند و استدعا می نماید و تمنا می کند. (ن
ملتمساتلغتنامه دهخداملتمسات . [ م ُ ت َ م َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، درخواستها و استدعاها و مستدعیات . (ناظم الاطباء). ج ِ ملتمسة، مؤنث ملتمس : امضای عزیمت به تقدیم ملتمسات ایشان