ملالغتنامه دهخداملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی از رانوس رستاق کجور است .(مازندران و استرآباد رابینو، متن انگلیسی ص 109).
فراقیلغتنامه دهخدافراقی . [ ف ِ ] (اِخ ) ملا فراقی ازولایت جوین است . مردی فقیر است . از اوست این مطلع:شب قدر است زلف یار و دل گم کرده راه آنجانمی بینم دلیل روشنی جز برق آه آنجا.
خاتون آبادیلغتنامه دهخداخاتون آبادی . (اِخ ) امیرمحمد حسین پدر امیر عبدالباقی و پسر امیرمحمد صالح است ، او از اکابر علمای امامیه بوده است و در فقه و ادبیات و فنون حکمت مهارت زیاد داشته
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبدالرحمان بن زیادبن عبداﷲبن زیادبن عجلان . مکنی به ابن عقده . کنیتش ابوالعباس است از حفاظ احادیث و ضباط اخبار بود در
دوبالالغتنامه دهخدادوبالا. [ دُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دوچند ومضاعف . (غیاث ). دوبرابر و با لفظ رفتن و شدن و کردن و کشیدن و گشتن مستعمل است . (آنندراج ) : یک طرف جام شراب و یک طرف ر
ابوالعلاءلغتنامه دهخداابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری