ملاویلکلغتنامه دهخداملاویلک . [ م ُل ْ لا ل َ ] (اِ مرکب ) زالزالک وحشی .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ویلک شود.
مساویکلغتنامه دهخدامساویک . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِسواک .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسواک شود.
hawsدیکشنری انگلیسی به فارسیهوس، کویج، پرچین، حصار، محوطه، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گیر کردن، درنگ، گله گوسفند و غیره، دست چپ رفتن، به دست چپ رفتن، من من کردن، دست چپ بردن
hawدیکشنری انگلیسی به فارسیخب، کویج، پرچین، حصار، محوطه، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گیر کردن، درنگ، گله گوسفند و غیره، دست چپ رفتن، به دست چپ رفتن، من من کردن، دست چپ بردن