ملاعقلغتنامه دهخداملاعق . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ ملعقة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فواحش آشکارا محرمات مطاعم اند و ملابس چون ابریشم آزاد بر مردا
ملانقطیفرهنگ انتشارات معین(مُ لْ لا نُ قَ) (ص نسب .) کنایه از: 1 - کسی که زیاد به سنت های کهن ادبی پای بند باشد. 2 - کسی که به املای دقیق و تحت اللفظی واژه ها بیشتر توجه می کند تا معنای
ملاعظیم رزگاهلغتنامه دهخداملاعظیم رزگاه . [ م ُل ْ لا ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ شهرستان شهسوار است و 166 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ملاقسةلغتنامه دهخداملاقسة. [ م ُ ق َ س َ ] (ع مص ) همدیگر را لقب نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). همدیگر را لقب نهادن و نام مضحک بر همدیگر نهادن . (ناظم الاطباء). یکدیگر را القا
ملعقةلغتنامه دهخداملعقة. [ م ِ ع َ ق َ ] (ع اِ) کفچه ٔ طعام . ج ، ملاعق . (مهذب الاسماء). کفچه . (دهار). کبچه و آنچه به وی لیسند. ج ، ملاعق . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چمچه و
ملعقهفرهنگ انتشارات معین(مِ عَ قَ) [ ع . ملعقة ] (اِ.) 1 - آلتی که بدان طعام چشند و تناول کنند، قاشق ، چمچه . 2 - قاشق بزرگ که به وسیلة آن غذا را از دیک بیرون آورند و در ظرف ریزند. 3 -
ملاعظیم رزگاهلغتنامه دهخداملاعظیم رزگاه . [ م ُل ْ لا ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ شهرستان شهسوار است و 166 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ملاقسةلغتنامه دهخداملاقسة. [ م ُ ق َ س َ ] (ع مص ) همدیگر را لقب نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). همدیگر را لقب نهادن و نام مضحک بر همدیگر نهادن . (ناظم الاطباء). یکدیگر را القا