ملازلغتنامه دهخداملاز. [ م َل ْ لا ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ملازلغتنامه دهخداملاز. [ م َ ] (اِ) ملاج . سَغّ. کام . ملازه . کُده . لهات . زبان کوچک . زبان کوچکه .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملازه شود. || مقدم سر از بالای پیشانی
ملازلغتنامه دهخداملاز. [ م َ ] (ع اِ) پناه . (مهذب الاسماء). پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملجاء. ملاذ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملاذلغتنامه دهخداملاذ. [ م َ ] (ع اِ) (از «ل و ذ») اندخسواره . (دهار). پناه . (نصاب ). پناه جای . (منتهی الارب ). جای پناه . (غیاث ) (آنندراج ). ملجاء و پناهگاه و جای پناه و جای
ملاذلغتنامه دهخداملاذ. [ م َ ذذ ] (ع اِ) (از «ل ذ ذ») چیزهای لذیذ. (غیاث ). شهوات . واحد آن مَلَذّة است . (از اقرب الموارد) : فاحشه ٔ خاص به زبان کشف به چشم سر نگرستن است به ملا
ملاذلغتنامه دهخداملاذ. [ م َل ْ لا ] (ع ص ) (از «م ل ذ») سخن فروش . (مهذب الاسماء). دروغگوی که گوید و نکند. (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || خودرای نادرست دوستی . (منته
ملازمتلغتنامه دهخداملازمت . [ م ُ زَ / زِ م َ ] (از ع ، مص ) پیوسته بودن به جایی یا نزد کسی . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، اشتغال ومواظبت و پیوسته بودن در کار و ثبات قدم و پابرجایی .
ملاذهلغتنامه دهخداملاذه . [ م َ ذَ / ذِ ] (اِ) ثاهة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کُده . (صحاح الفرس از یادداشت ایضاً): ثاهة؛ ملاذه و بن دندان . (منتهی الارب ). و رجوع به ملاز و
ملازهلغتنامه دهخداملازه . [ م َ / م ُ زَ / زِ ] (اِ) به تازی لهاة گویند یعنی کام . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 478). بن زبان . (صحاح الفرس ). لهاة. (بحر الجواهر). گوشت پاره ای باشد ش
ملازمتلغتنامه دهخداملازمت . [ م ُ زَ / زِ م َ ] (از ع ، مص ) پیوسته بودن به جایی یا نزد کسی . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، اشتغال ومواظبت و پیوسته بودن در کار و ثبات قدم و پابرجایی .
تَصْلَىٰ نَاراًفرهنگ واژگان قرآنملازم وداخل آتشي هست به تمام وکمال(آن قدر داخل آتش مي شود که نهايت درجه حرارت آتش را لمس مي کند)