ملاحبانلغتنامه دهخداملاحبان . [ م َل ْ لا ] (ص مرکب ) در بیت زیر از نظامی به معنی کشتیبان و ملاح آمده است : دلم با این رفیقان بی رفیق است ز بس ملاحبان کشتی غریق است .نظامی .
ماربانانلغتنامه دهخداماربانان . (اِخ ) از قرای اصفهان به نصف فرسنگی آن . (معجم البلدان ، از حاشیه ٔ برهان ذیل ماربین ). از معظم قرای ناحیت جی است . و رجوع به نزهةالقلوب چ لیسترانج م
ماهبان بلاغیلغتنامه دهخداماهبان بلاغی . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار اویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
متحابانلغتنامه دهخدامتحابان . [ م ُ ت َ حاب ْ با ] (ع ص ) عددان متحابان ؛ دو عددیست که چون اجزاء هر یک از آن دو را جمع کنی مساوی مجموع آن دو عدد باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملاحلغتنامه دهخداملاح . [ م َل ْلا ] (ع ص ، اِ) کشتیبان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشتیبان و این مأخوذ از مَلح به معنی هردو بال
الف ابداللغتنامه دهخداالف ابدال . [ اَ ل ِ ف ِ اَ ] (اِخ ) از مصاحبان سلطان یعقوب و شاه طهماسب اول . سام میرزا در تحفه ٔ سامی آرد: اصل او از بلخ بود تخلصش مطیعی ، اما بعد تخلص خود را
جوذیاءلغتنامه دهخداجوذیاء. (ع اِ) جامه ایست پشمین ملاحان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جودیاء شود.
ربانلغتنامه دهخداربان . [ رُب ْ با ] (ع اِ) ناخدا یعنی مهتر ملاحان . (مهذب الاسماء) (بلوغ الارب ج 3 ص 166). بزعم اظهری واژه ٔدخیل است . (از متن اللغة). ناخدای . (دهار). صاحب سکا
عیسیلغتنامه دهخداعیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن روضة. از موالی و مصاحبان منصور خلیفه ٔ عباسی . ظاهراً او نخستین کس از متکلمان امامیه است و به تألیف کتابی درباب امامت پرداخت و در این