ملابسدیکشنری عربی به فارسیرخت , اسباب , اراستن , پوشاندن , جامه , جامه لباس , ملبوس , پوشاک , لباس , پوشيدن , در بر کردن , بر سر گذاشتن , پاکردن (کفش و غيره) , عينک يا کراوات زدن , فرسود
ملابسلغتنامه دهخداملابس . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ ملبس [ م َ ب َ /م ِ ب َ ] . (از اقرب الموارد). ج ِ ملبس که به معنی پوشش و لباس است . (غیاث ) (آنندراج ). پوشاکها و لباسها. (ناظم
ملابسلغتنامه دهخداملابس . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) آنکه مخالطه می کند در صحبت کسی . (ناظم الاطباء). || همراه . قرین . ملازم : شک نیست که شیر به شعار دین و تحنف و قناعت و تعفف که ملابس
ملابس داخليةدیکشنری عربی به فارسیملبوس کتاني , زير پوش زنانه , شلوار , زير شلواري , تنکه , زير پوش , زيرجامه , لباس زير
ملابستلغتنامه دهخداملابست . [م ُ ب َ / ب ِ س َ ] (از ع ، مص ) ملابسة. رجوع به ملابسة شود. || با همدیگر مشابهت داشتن . (غیاث ).- ادنی ملابست ؛ کوچکترین مناسبت و ارتباط و مشابهت .|
ملابسةلغتنامه دهخداملابسة. [ م ُ ب َ س َ ] (ع مص ) در هم آمیختن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ): لابسه ملابسة؛ مخالطه کرد آن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دانستن آنچه در