ملاباجیلغتنامه دهخداملاباجی . [ م ُل ْ لا ] (اِ مرکب ) معلمه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معلمه ٔ مکتب دختران .- ملاباجی چُندک ؛ زنی که دایم بر مصائب خود یا دیگران غم خورد یا دا
ملاباشیلغتنامه دهخداملاباشی . [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی از دهستان کلخوران است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 867 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ملاباشیلغتنامه دهخداملاباشی . [ م ُل ْ لا ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ملا که در دربار پادشاهان باشد. (آنندراج ). لقبی که به بعضی از معلمین سلاطین و شاهزادگان می داده اند. لقب معملهای عرب
ملاباشیگریلغتنامه دهخداملاباشیگری . [ م ُل ْ لا گ َ ] (حامص مرکب ) رتبه و شغل و عمل ملاباشی : در ازمنه ٔ سابقه ملاباشیگری منصب معینی نبود. (تذکرةالملوک ، ص 1). میرمحمدباقر نام فاضلی ب
ملاحاجی بهراملغتنامه دهخداملاحاجی بهرام . [ م ُل ْ لا ب َ ] (اِخ ) رجوع به حاجی بهرام و تذکره ٔ آتشکده ٔ آذر و فرهنگ سخنوران ص 92 شود.
ملاحاجی محلهلغتنامه دهخداملاحاجی محله . [ م ُل ْ لا م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار است و 116 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ملاباشیلغتنامه دهخداملاباشی . [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی از دهستان کلخوران است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 867 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ملاباشیلغتنامه دهخداملاباشی . [ م ُل ْ لا ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ملا که در دربار پادشاهان باشد. (آنندراج ). لقبی که به بعضی از معلمین سلاطین و شاهزادگان می داده اند. لقب معملهای عرب
ملاباشیگریلغتنامه دهخداملاباشیگری . [ م ُل ْ لا گ َ ] (حامص مرکب ) رتبه و شغل و عمل ملاباشی : در ازمنه ٔ سابقه ملاباشیگری منصب معینی نبود. (تذکرةالملوک ، ص 1). میرمحمدباقر نام فاضلی ب
ملاحاجی بهراملغتنامه دهخداملاحاجی بهرام . [ م ُل ْ لا ب َ ] (اِخ ) رجوع به حاجی بهرام و تذکره ٔ آتشکده ٔ آذر و فرهنگ سخنوران ص 92 شود.
ملاحاجی محلهلغتنامه دهخداملاحاجی محله . [ م ُل ْ لا م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار است و 116 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).