ملائمةلغتنامه دهخداملائمة. [ م ُ ءَ م َ ] (ع مص ) سازواری کردن . (از منتهی الارب ). سازواری دو چیز را فراهم آوردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || صلح کردن میان قوم .(منتهی الار
ملائمدیکشنری عربی به فارسیاختصاص دادن , براي خود برداشتن , ضبط کردن , درخور , مناسب , مقتضي , راحت , راه دست
ملأمةلغتنامه دهخداملأمة. [ م ُ ءَ م َ ] (ع مص ) سازواری کردن و صلح کردن میان قوم . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ملأمةلغتنامه دهخداملأمة. [ م َ ءَ م َ ] (ع مص ) ناکس و فرومایه گردیدن و زفت گشتن . لُؤم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملامةلغتنامه دهخداملامة. [ م َ م َ ] (ع مص ) نکوهیدن . (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملامت شود. || (اِمص ) نکوهش . ج ، مَلاوِم . (منتهی الارب