ملائملغتنامه دهخداملائم . [ م ُ ءِ ] (ع ص ) سازوار: طعام ملائم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). موافق و سازوار: طعام ملائم ؛طعام سازوار و خوشگوار. (ناظم الاطباء). موافق و مناسب طبع. (غیاث ) (آنندراج ). سازگار. سازنده . موافق . خوش . مقابل منافر: شهوت در حیوان قوه ٔ جلب ملائم و غضب قوه ٔ دفع
ملائمدیکشنری عربی به فارسیاختصاص دادن , براي خود برداشتن , ضبط کردن , درخور , مناسب , مقتضي , راحت , راه دست
ملایملغتنامه دهخداملایم . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، سازوار و موافق و مناسب . (ناظم الاطباء) سازگار. ملائم . مقابل منافر: لذت ادراک ملایم است و الم ادراک منافر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انبساطی فزوده که خردآن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت ندارد. (چه
ملأملغتنامه دهخداملأم . [ م َ / م ِ ءَ ] (ع ص ) آنکه عذر ناکسان خواهد. مِلاَّم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاَّم شود.
ملأملغتنامه دهخداملأم . [ م َ ءَ] (ع ص ) ناکس و زفت . ملأمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناکس زفت و گویند: یا ملأم ؛ یعنی ای لئیم و ای ناکس سزاوار نکوهش . (ناظم الاطباء).
ملأملغتنامه دهخداملأم . [ م ُ ل َءْ ءَ ] (ع ص ) زره پوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زره پوشنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملائمةلغتنامه دهخداملائمة. [ م ُ ءَ م َ ] (ع مص ) سازواری کردن . (از منتهی الارب ). سازواری دو چیز را فراهم آوردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || صلح کردن میان قوم .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سازوار بودن طعام کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملائمةلغتنامه دهخداملائمة. [ م ُ ءَ م َ ] (ع مص ) سازواری کردن . (از منتهی الارب ). سازواری دو چیز را فراهم آوردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || صلح کردن میان قوم .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سازوار بودن طعام کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).