مقیاسفرهنگ مترادف و متضاد۱. قاعده، معیار، ملاک ۲. اندازه، تعداد، حد، مقدار، میزان ۳. واحد ۴. نمونه ۵. اشل
مقياسدیکشنری عربی به فارسیاندازه , اندازه گير , اندازه گرفتن , اندازه گيري , سنجش , کفه ترازو , ترازو , وزن , پولک يا پوسته بدن جانور , فلس , هر چيز پله پله , هرچيز مدرج , اعداد روي درجه
مقیعسلغتنامه دهخدامقیعس . [ م ُ ق َ ع ِ ] (ع ص مصغر) مصغر مقعنسس یعنی سخت و درشت . (ناظم الاطباء). تصغیر مقعنسس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به مقعنسس شود.