مقویلغتنامه دهخدامقوی . [ م ُ ق َوْ وی ] (ع ص ) توانایی دهنده و تواناکننده . (آنندراج ). قوت دهنده و تواناکننده و استوار و محکم کننده و مضبوطکننده . (ناظم الاطباء). نیرودهنده . نیروبخش . نیروبخشنده . قوت دهنده . که قوت آرد. خلاف مضعف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تأییدکننده . مؤید. تقوی
مقویلغتنامه دهخدامقوی . [ م ُ ق َوْ وا ] (ع اِ) مقوا. (ناظم الاطباء) : ایجاد کلاه نظامی که عبارت است از پوست بخارایی بدون مقوی مشتمل بر کلگی از مخمل سیاه ... (المآثر و الاَّثار ص 129). و رجوع به مقوا شود.
مقویلغتنامه دهخدامقوی . [ م ُق ْ ] (ع ص ) ستور توانا وگویند فرس مُقْو و گویند فلان قوی مُقْو؛ یعنی فلان خودش توانا و دارای ستور تواناست . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بی توشه . (مهذب الاسماء). مرد زاد سپری شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ال
مقويدیکشنری عربی به فارسیتشديد کننده , تقويت کننده , حامي , ترقي دهنده , نيروبخش , مقوي , صدايي , اهنگي
مقوی قلبcardiotonicواژههای مصوب فرهنگستاندارویی که موجب تقویت عملکرد قلب میشود متـ . محرک قلب cardiac stimulant
مقویسازی غذاfood enrichmentواژههای مصوب فرهنگستانافزودن مواد مغذی به غذاها بهطوریکه به حد معیار برسند
مقویاتلغتنامه دهخدامقویات . [ م ُ ق َوْ وی ] (ع ص ، اِ) چیزهایی که قوت و توانایی می دهد و توانا می کند. || داروهایی که برقوت و توانایی می افزاید. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقوی شود.
مقويدیکشنری عربی به فارسیتشديد کننده , تقويت کننده , حامي , ترقي دهنده , نيروبخش , مقوي , صدايي , اهنگي
مقویسازی غذاfood enrichmentواژههای مصوب فرهنگستانافزودن مواد مغذی به غذاها بهطوریکه به حد معیار برسند
مقوی قلبcardiotonicواژههای مصوب فرهنگستاندارویی که موجب تقویت عملکرد قلب میشود متـ . محرک قلب cardiac stimulant
مقویاتلغتنامه دهخدامقویات . [ م ُ ق َوْ وی ] (ع ص ، اِ) چیزهایی که قوت و توانایی می دهد و توانا می کند. || داروهایی که برقوت و توانایی می افزاید. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقوی شود.
مقویسازی غذاfood enrichmentواژههای مصوب فرهنگستانافزودن مواد مغذی به غذاها بهطوریکه به حد معیار برسند
مقوی قلبcardiotonicواژههای مصوب فرهنگستاندارویی که موجب تقویت عملکرد قلب میشود متـ . محرک قلب cardiac stimulant