مقواللغتنامه دهخدامقوال . [ م ِق ْ ] (ع ص ) مرد بسیارگوی . (دهار). نیکوسخن یا تیززبان بسیارگوی . مذکر و مؤنث در آن یکسان است و گویند رجل مقوال و امراءة مقوال . (ناظم الاطباء) (ا
مقالهفرهنگ انتشارات معین(مَ لِ) [ ع . مقالة ] (اِ.) 1 - گفتار، مبحث ، کلام . ج . مقالات . 2 - فصلی از یک کتاب یا رساله . 3 - نوشته ای که دربارة موضوعی نویسند.
مقوللغتنامه دهخدامقول . [ م ِق ْ وَ ] (ع اِ) زبان . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || (ص ) رجل مقول ؛ مردی نیک سخن . (مهذب الاسماء). م
زبانلغتنامه دهخدازبان . [ زَ / زُ ] (اِ) معروف است و به عربی لسان گویند و بضم اول هم درست است . (برهان قاطع). جزوی گوشتین واقع در دهان انسان و بیشتر حیوانات که تواند حرکت کند و
مقالهفرهنگ انتشارات معین(مَ لِ) [ ع . مقالة ] (اِ.) 1 - گفتار، مبحث ، کلام . ج . مقالات . 2 - فصلی از یک کتاب یا رساله . 3 - نوشته ای که دربارة موضوعی نویسند.
اطروحةدیکشنری عربی به فارسیمقاله , رساله , بحث , پايان نامه , تز , رساله دکتري , قضيه , فرض , ضرب قوي , شرح , دانش نويسه , توضيح