معنی مقهور ساختن | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

مترادف

شکست دادن، مغلوب کردن، تارومار کردن، سرکوب کردن، منهزم کردن ≠ مقهور شدن

جست‌وجوی دقیق

مقهور ساختن

فرهنگ مترادف و متضاد

شکست دادن، مغلوب کردن، تارومار کردن، سرکوب کردن، منهزم کردن ≠ مقهور شدن

جست‌وجوی مشابه

مقهور

فرهنگ مترادف و متضاد

تارومار، شکستخورده، مغلوب، منهزم ≠ قاهر، فاتح

مقهور

لغت‌نامه دهخدا

مقهور. [ م َ ] (ع ص ) مغلوب و مغلوب شده و چیره شده بر وی و منهزم و شکست خورده . (ناظم الاطباء). قهرشده . شکسته . بشکسته . آن که بر او چیره شده باشند. (یادداشت ب

مقهور

فرهنگ انتشارات معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شکست خورده ، غلبه شده .

مقهور

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. مورد خشم و قهر واقع‌شده.۲. خوار‌شده.۳. شکست‌خورده؛ مغلوب.

مقهور کرد

دیکشنری فارسی به عربی

أخْضَعَ

جست‌وجوی متن

مقهور

لغت‌نامه دهخدا

مقهور. [ م َ ] (ع ص ) مغلوب و مغلوب شده و چیره شده بر وی و منهزم و شکست خورده . (ناظم الاطباء). قهرشده . شکسته . بشکسته . آن که بر او چیره شده باشند. (یادداشت ب

دیخ

لغت‌نامه دهخدا

دیخ . [ دَ ] (ع مص ) خوار کردن کسی را [ واوی و یایی هر دو آمده است ] و مقهور ساختن . (از لسان العرب ).

subdued

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ضعیف، مطیع کردن، رام کردن، مقهور ساختن، تسلیم کردن

subdue

دیکشنری انگلیسی به فارسی

زیر پا گذاشتن، مطیع کردن، رام کردن، مقهور ساختن، تسلیم کردن

subduing

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تسخیر، مطیع کردن، رام کردن، مقهور ساختن، تسلیم کردن