مقطارلغتنامه دهخدامقطار. [ م ِ ] (ع ص ) سحاب مقطار؛ ابر بسیارباران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار ریزان از باران و جز آن . (از اقرب الموارد).
مقطئرلغتنامه دهخدامقطئر. [ م ُ طَ ءِرر ] (ع ص ) خشمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقارعتفرهنگ انتشارات معین(مُ رِ عَ) 1 - (مص م .) واکوفتن دلیران یکدیگر را. 2 - (مص ل .) قرعه انداختن با یکدیگر.
مقارنفرهنگ انتشارات معین(مُ رِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) رفیق و قرین شونده . 2 - (ص .) نزدیک . 3 - پیوسته ، متصل .
مقارنتفرهنگ انتشارات معین(مُ رَ نَ) [ ع . مقارنة ] (مص ل .) 1 - به هم نزدیک شدن . 2 - اجتماع دو ستاره در یک برج .
مقارنتفرهنگ انتشارات معین(مُ رَ نَ) [ ع . مقارنة ] (مص ل .) 1 - به هم نزدیک شدن . 2 - اجتماع دو ستاره در یک برج .