مقصرلغتنامه دهخدامقصر. [ م َ ص َ / م َ ص ِ ] (ع اِ) شبانگاه و آمیزش تاریکی و روشنایی شبانگاه . مقصرة. ج ، مقاصر و مقاصیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شبانگاه . (از
گناه داشتنلغتنامه دهخداگناه داشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مقصر بودن . جرم داشتن . مجرم بودن : به تو ار نظر حرام است بسی گناه دارم چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم .سعدی (طیبات ).
ارتکبدیکشنری عربی به فارسیسپردن , مرتکب شدن , اعزام داشتن براي (مجازات و غيره) , متعهدبانجام امري نمودن , سرسپردن , مرتکب کردن , مقصر بودن