مقرلغتنامه دهخدامقر. [ م ُ ق ِرر ] (ع ص ) اقرارکننده . (غیاث ) (آنندراج ). اعتراف کننده و اذعان کننده و کسی که اقرار می کند و اعتراف می نماید و راست می گوید و اعتراف به گناه خو
اقرارفرهنگ انتشارات معین( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بروز دادن ، مقر آمدن . 2 - آشکار گفتن . 3 - برپا داشتن .
خستولغتنامه دهخداخستو. [ خ َ ] (ص ) مقر. معترف . (صحاح الفرس ).کسی که اقرار و اعتراف بر امری کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مذعن . هستو. (یادداشت بخط مؤلف
گردن گرفتنلغتنامه دهخداگردن گرفتن . [ گ َ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اذعان . اقرار. مقر آمدن . || متعهد شدن . بعهده گرفتن . تعهد کردن . پذیرفتن : خدا چنانکه داناست بر آنکه من آن را گر