مقرنسلغتنامه دهخدامقرنس . [ م ُ ق َ ن َ ] (ع ص ، اِ) سیف مقرنس ؛ شمشیر بر هیئت نردبان ساخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باز مقرنس ؛ باز در کر
مقرنسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوعی گچبری در سقف بناها بهشکل نقشونگار برجسته یا پلهپله.۲. (صفت) ویژگی سقف یا گنبدی که به این شکل گچبری شده است.
مقرنصلغتنامه دهخدامقرنص . [ م ُ ق َ ن َ ] (ع ص ) باز نگاهداشته شده برای شکار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرنس کاریلغتنامه دهخدامقرنس کاری . [ م ُ ق َ ن َ ] (حامص مرکب ) ایجاد گچ بریهای برجسته و آویخته بر سقف خانه . آسمانه ٔ خانه را با گچ بریهائی زینت دادن . و بیشتر با کردن صرف شود. و رج
گنبد مقرنسلغتنامه دهخداگنبد مقرنس . [ گُم ْ ب َ دِ م ُ ق َ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است و به عربی سما خوانند. (برهان ).
طاق مقرنسلغتنامه دهخداطاق مقرنس . [ ق ِ م ُ ق َ ن َ ] (اِخ ) صفه ٔ حضرت سلیمان علیه السلام . (برهان ) : رنگین تو کنی کمان شیطان چون طاق مقرنس سلیمان . خاقانی . || (ترکیب وصفی ، اِ مر
مقرنلغتنامه دهخدامقرن . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع ص ) نیک بسته شده به رسن ، منه قوله تعالی : و آخَرین َ مقرنین فی الاصفاد . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرنس کاریلغتنامه دهخدامقرنس کاری . [ م ُ ق َ ن َ ] (حامص مرکب ) ایجاد گچ بریهای برجسته و آویخته بر سقف خانه . آسمانه ٔ خانه را با گچ بریهائی زینت دادن . و بیشتر با کردن صرف شود. و رج
گنبد مقرنسلغتنامه دهخداگنبد مقرنس . [ گُم ْ ب َ دِ م ُ ق َ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است و به عربی سما خوانند. (برهان ).
طاق مقرنسلغتنامه دهخداطاق مقرنس . [ ق ِ م ُ ق َ ن َ ] (اِخ ) صفه ٔ حضرت سلیمان علیه السلام . (برهان ) : رنگین تو کنی کمان شیطان چون طاق مقرنس سلیمان . خاقانی . || (ترکیب وصفی ، اِ مر