مقرر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشکارشدن، معلوم شدن، مشخص شدن ۲. تعیین شدن، برقرار شدن ۳. قرار گذاشته شدن، قرار گذاشتن
مکرر واقع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ر واقع شدن، تکرار شدن، بابچیزی باز شدن، متداول شدن، برقرار شدن، باب شدن، مرسوم شدن، معمول شدن بازگشتن، باز آمدن، عود کردن، رجعت کردن، پیوسته باز آمد
ترجمان شدنلغتنامه دهخداترجمان شدن . [ ت َ ج ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقرر شدن . مفسر شدن . شارح شدن . بیان کننده شدن : جهان چو مادر گنگ است خلق را و تو بازبپند و حکمت از این گنگ ترجمان ش
مقرر گشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مقرر گردیدن، مقرر شدن، مقرر گردانیدن ۲. قرار گذاشتن، قرار گذاشته شدن ۳. آشکار شدن، معلوم شدن
نسق شدنلغتنامه دهخدانسق شدن . [ ن َ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برقرار شدن . مقرر شدن . (ناظم الاطباء) : ز فرمان همایون شد در این عیدچراغانی که شبها روز گردیدنسق شد تا کنند از بهر پرتو
مسلم شدنفرهنگ انتشارات معین(مُ سَ لَّ. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - قطعی شدن ، ثابت شدن . 2 - مقرر شدن ، مختص .
درست شدنلغتنامه دهخدادرست شدن . [ دُ رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آماده شدن . مهیا شدن . ساخته شدن .- امثال : با این چیزها قبر آقا درست نمی شود . (امثال و حکم ).|| صحیح و سالم شدن . (یاد