مقذیةلغتنامه دهخدامقذیة. [ م َ ذی ی َ ] (ع ص ) چشم خاشاک افتاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). قَذِیّة. قَذِیة. (اقرب الموارد).
مکدیةلغتنامه دهخدامکدیة. [ م َ دی ی َ / م ُ ی َ ] (ع ص ) امراءة مکدیة؛ زن که کسی جماع آن نتواند و قادر نشود بر وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رتقاء. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به رتقاء شود.
میکدهلغتنامه دهخدامیکده . [ م َ / م ِ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) شرابخانه و میخانه . (ناظم الاطباء). خرابات . خانه ٔ خمار. آنجا که در آن می خورند. ماخور. حانه . خانه . حانوت . جایی که در آن شراب فروشند. (یادداشت مؤلف ) <span cl
مقذعلغتنامه دهخدامقذع . [ م ُذِ ] (ع ص ) دشنام دهنده و بدگوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). من قال فی الاسلام شعراً مقذعاً فلسانه هدر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).