مقدمفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارجح، اولی، برتر، اولویتدار، دارای تقدم ۲. پیشگام، پیشاهنگ، پیشرو ۳. پیشوا، رهبر، قاید ۴. پیش، پیشین، سابق، مسبوق ≠ موخر
مقدملغتنامه دهخدامقدم . [ م َ دَ] (ع مص ) بازآمدن . قُدوم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). از سفر و یا از جایی بازآمدن . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء
شرلیلغتنامه دهخداشرلی . [ ش ِ ] (اِخ ) رابرت . (متولد 1581 متوفای 1628 م .) وی همراه برادرش آنتونی به ایران آمد و در جنگ علیه ترکان لیاقت بخرج داد. او با دختری ایرانی (چرکسی ) ا
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) زهراوی خلف بن عباس القرطبی . وی در تاریخ طب بزرگترین نماینده و معرف جرّاحی عرب است و کتب او از مراجعی است که جرّاحان قرون وسط
رژیلغتنامه دهخدارژی . [ رِ ] (اِخ ) به زمان صدارت میرزا حسینخان مشیرالدوله امتیاز راه آهن به دولت انگلیس داده شده بود که به موقع اجرا نرسید و این معامله همیشه مورد بحث و ادعای