مقدسلغتنامه دهخدامقدس . [ م َ دِ ] (اِخ ) بیت المقدس . قدس : ز مقدس تنی چند غم یافته ز بیدادداور ستم یافته . نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ص 147).چو بیدادگر دید خون ریختش ز دروازه ٔ مقدس آویختش .<br
مقدسلغتنامه دهخدامقدس . [ م ُ ق َدْ دِ ] (ع ص ) پاک کننده . (مهذب الاسماء). پاکیزه کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راهب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || کشیش که تعمید دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تقدیس کننده . آنکه خدای را به پاک
مقدسلغتنامه دهخدامقدس . [ م ُ ق َدْدَ ] (ع ص ) پاک کرده . (مهذب الاسماء). به پاکی یاد شده . به پاکی خوانده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاک و پاکیزه . (ناظم الاطباء). پاک و پاکیزه و منزه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انی انا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طو
خشک مقدسلغتنامه دهخداخشک مقدس . [ خ ُ ک ِ م ُ ق َدْ دَ ] (ص مرکب ) متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دین بهیچ تأویل و تعبیری تن درندهد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خشکه مقدسلغتنامه دهخداخشکه مقدس . [خ ُ ک َ / ک ِ م ُ ق َدْ دَ ] (ص مرکب ) آنکه اطاعت صرف از ظواهر شریعت کند. خشک مقدس . رجوع به خشک مقدس شود.
شهر مقدسلغتنامه دهخداشهر مقدس . [ ش َ رِ م ُ ق َ د دَ ] (اِخ ) همان اورشلیم است که همواره از آن وقت تا بحال به قدس مسمی است و این معنی دال بر آنست که در نزد جمیع طوایف معتبر و مقدس بود. (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به بیت المقدس شود.
مقدسةلغتنامه دهخدامقدسة. [ م ُ ق َدْ دَ س َ ] (ع ص ) تأنیث مقدس . رجوع به مقدس شود. || ارض مقدسة؛ زمین پاک و پاکیزه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): ارض مقدسة؛ زمین مبارک . (از اقرب الموارد).
مقدسهلغتنامه دهخدامقدسه . [ م ُ ق َدْ دَ س َ ] (ع ص ) مقدس . (ناظم الاطباء). مقدسة. پاک . پاکیزه . منزه : سلام و خدمت من خادم فرماید رسانیدن به سجاده ٔ مقدسه ٔ مجلس اسمی اقضی القضاة... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 49). و رجوع به مقدس شود
مقدسةلغتنامه دهخدامقدسة. [ م ُ ق َدْ دَ س َ ] (اِخ ) (ارض ...) ارض فلسطین و عبارت لسان چنین است : والارض المقدسة الشام . (از اقرب الموارد). و گویند عبارت است از دمشق و فلسطین ، و بیت المقدس جزو آن است . (از معجم البلدان ).
مقدسیلغتنامه دهخدامقدسی . [ م َ دِ / م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن ابی بکر البناء ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوعبداﷲ (336 - 375 یا 380 هَ . ق .) جغراف
مقدسةلغتنامه دهخدامقدسة. [ م ُ ق َدْ دَ س َ ] (ع ص ) تأنیث مقدس . رجوع به مقدس شود. || ارض مقدسة؛ زمین پاک و پاکیزه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): ارض مقدسة؛ زمین مبارک . (از اقرب الموارد).
مقدس اردبیلیلغتنامه دهخدامقدس اردبیلی . [ م ُ ق َدْ دَ س ِ اَ دَ ] (اِخ ) احمدبن محمد(متوفی به سال 993 هَ . ق ). معروف به مقدس یا مقدس اردبیلی و محقق اردبیلی . از علما و فقها و متکلمان بزرگ شیعه است . وی در اردبیل متولد شد و در نجف اقامت گزید و در همانجا درگذشت . او
مقدسهلغتنامه دهخدامقدسه . [ م ُ ق َدْ دَ س َ ] (ع ص ) مقدس . (ناظم الاطباء). مقدسة. پاک . پاکیزه . منزه : سلام و خدمت من خادم فرماید رسانیدن به سجاده ٔ مقدسه ٔ مجلس اسمی اقضی القضاة... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 49). و رجوع به مقدس شود
مقدسةلغتنامه دهخدامقدسة. [ م ُ ق َدْ دَ س َ ] (اِخ ) (ارض ...) ارض فلسطین و عبارت لسان چنین است : والارض المقدسة الشام . (از اقرب الموارد). و گویند عبارت است از دمشق و فلسطین ، و بیت المقدس جزو آن است . (از معجم البلدان ).
خرمقدسلغتنامه دهخداخرمقدس . [ خ َم ُ ق َدْ دَ ] (ص مرکب ) بسیار متعصب و مقدس . آنکه ازتعصب و تقدس در دینی و آئینی کارهای ابلهانه کند.
خشک مقدسلغتنامه دهخداخشک مقدس . [ خ ُ ک ِ م ُ ق َدْ دَ ] (ص مرکب ) متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دین بهیچ تأویل و تعبیری تن درندهد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خشکه مقدسلغتنامه دهخداخشکه مقدس . [خ ُ ک َ / ک ِ م ُ ق َدْ دَ ] (ص مرکب ) آنکه اطاعت صرف از ظواهر شریعت کند. خشک مقدس . رجوع به خشک مقدس شود.
شهر مقدسلغتنامه دهخداشهر مقدس . [ ش َ رِ م ُ ق َ د دَ ] (اِخ ) همان اورشلیم است که همواره از آن وقت تا بحال به قدس مسمی است و این معنی دال بر آنست که در نزد جمیع طوایف معتبر و مقدس بود. (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به بیت المقدس شود.