مقداملغتنامه دهخدامقدام . [ م ِ ] (اِخ ) ابن ثابت مکنی به ابوالمقدام محدث است و یحیی بن یونس از او روایت کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مقداملغتنامه دهخدامقدام . [ م ِ ] (اِخ ) ابن معدی کرب الکندی از کبار اصحاب رسول (ص ) است .(حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 254). مکنی به ابی کریمه صحابی است . (یادداشت به خط مرحوم
مقداملغتنامه دهخدامقدام . [ م ِ ] (ع ص ) فراپیش شونده . ج ، مقادیم . (مهذب الاسماء). نیک مبارز و بسیار پیش درآینده و دلاور. مِقدامَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بس
مقامفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای ایستادن ، مکان . 2 - مرتبه ، درجه . 3 - پایگاه ، منزلت . 4 - پردة موسیقی .
زبیدیلغتنامه دهخدازبیدی .[ زَ ] (اِخ ) مقدام بن معدیکرب . صحابی است و به سال 87 هَ . ق . که سال عمرش به 91 رسیده بوده درگذشت . (از شذرات ج 1 ص 98). مقدام بن معدیکرب بن عمروبن یزی