مقتصدلغتنامه دهخدامقتصد. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) میانه رو درنفقه ٔ عیال ، یعنی نه مسرف نه تنگ گیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || میانه رو. (یاد
مُّقْتَصِدٌفرهنگ واژگان قرآنمیانه رو- معتدل (اقتصاد به معناي گرفتن قصد ، و قصد به معناي ميانه است ، پس اقتصاد به معناي ميانه روي در امور و پرهيز از افراط و تفريط در امور است ، و امت مقتصده
مُّقْتَصِدَةٌفرهنگ واژگان قرآنمیانه رو (اقتصاد به معناي گرفتن قصد ، و قصد به معناي ميانه است ، پس اقتصاد به معناي ميانه روي در امور و پرهيز از افراط و تفريط در امور است ، و امت مقتصده امتي ا
جسم مقتصدلغتنامه دهخداجسم مقتصد. [ ج ِ م ِ م ُ ت َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر جسمی است که بطور ناقص حاجز از ابصار ماورای خود باشد. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
مُّقْتَصِدٌفرهنگ واژگان قرآنمیانه رو- معتدل (اقتصاد به معناي گرفتن قصد ، و قصد به معناي ميانه است ، پس اقتصاد به معناي ميانه روي در امور و پرهيز از افراط و تفريط در امور است ، و امت مقتصده
مُّقْتَصِدَةٌفرهنگ واژگان قرآنمیانه رو (اقتصاد به معناي گرفتن قصد ، و قصد به معناي ميانه است ، پس اقتصاد به معناي ميانه روي در امور و پرهيز از افراط و تفريط در امور است ، و امت مقتصده امتي ا
جسم مقتصدلغتنامه دهخداجسم مقتصد. [ ج ِ م ِ م ُ ت َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر جسمی است که بطور ناقص حاجز از ابصار ماورای خود باشد. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).