مقترفلغتنامه دهخدامقترف . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) بعیر مقترف ؛ شتر نوخریده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || کسب شده . مکتسب . (یادداشت به خط
مقترفلغتنامه دهخدامقترف . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) ورزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ورزکننده . (ناظم الاطباء). کسب کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). ج ، م
مغترفلغتنامه دهخدامغترف . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) جایی که از آنجا آب به مشت بردارند. جایی که از آن آب برگیرند : هست اغتراف خلق ز بحر سخای اودیر است گفته اند که البحر مغترف .(سندباد
مغترفلغتنامه دهخدامغترف . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آب به مشت برگیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه به مشت آب برگرفته می نوشد. (ناظم الاطباء).
مقترفةلغتنامه دهخدامقترفة. [ م ُ ت َ رَ ف َ ] (ع ص ) ابل مقترفة؛ شتر نویافته . شتر نو بدست آمده . (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل قبل شود.
مقترحدیکشنری عربی به فارسیموضوع , قضيه , کار , مقصود , قياس منطقي , پيشنهاد کردن به , دعوت بمقاربت جنسي کردن
مقتطفدیکشنری عربی به فارسیبرگزيدن و جداکردن , گلچين کردن , قطعه ء منتخب , عصاره گرفتن , بيرون کشيدن , استخراج کردن , اقتباس کردن , شيره , عصاره , زبده , خلا صه
مقترفةلغتنامه دهخدامقترفة. [ م ُ ت َ رَ ف َ ] (ع ص ) ابل مقترفة؛ شتر نویافته . شتر نو بدست آمده . (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل قبل شود.
مکتسبلغتنامه دهخدامکتسب . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) به سعی و طلب حاصل کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ورزیده شده و کسب شده و به سعی و کوشش حاصل شده . (ناظم الاطباء). مُقتَرَف . به دس