مقتدالغتنامه دهخدامقتدا. [ م ُ ت َ ] (ع ص ،اِ) آنکه مردمان پیروی آن می نمایند و تقلید از وی می کنند. پیشوا. (از ناظم الاطباء). کسی که مردمان پیروی او نمایند. (غیاث ). پیشوا. (آنن
مقتداییلغتنامه دهخدامقتدایی . [ م ُ ت َ ] (حامص ) پیشوایی . رهبری : بعضی از آن قوم که مرتبت پیشوایی و منزلت مقتدایی داشتند پیش آمدند. (مرزبان نامه ). و رجوع به مقتدا شود.
مقتداییلغتنامه دهخدامقتدایی . [ م ُ ت َ ] (حامص ) پیشوایی . رهبری : بعضی از آن قوم که مرتبت پیشوایی و منزلت مقتدایی داشتند پیش آمدند. (مرزبان نامه ). و رجوع به مقتدا شود.
اماملغتنامه دهخداامام . [ اِ ] (ع ص ، اِ) مقتدا، رئیس باشد یا غیر رئیس . (منتهی الارب ). پیشوا. (آنندراج ). پیشرو. (فرهنگ فارسی معین ) . ج ، اَیِمَّه ، اَئِمَّه . (اقرب الموارد)