مقتلغتنامه دهخدامقت . [ م َ ] (ع مص ) دشمن داشتن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن ). دشمن گرفتن . مقاتة. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). دشمن گرفتن و دشمن داشتن به دشمنی سخت . (از ناظم الاطباء). به جهت امر قبیحی کسی را به شدت دشمن داشتن . (از اقرب الموارد). || نکاح المقت ؛ نکاح ک
مقتواژهنامه آزادمَق٘ت؛ در عربستان پیش از اسلام، هنگامی که مردی از دنیا می رفت، همسرانش به پسرانش به ارث می رسیدند؛ این نکاح را مَق٘ت می گفتند.
مکتلغتنامه دهخدامکت . [ م َ ] (ع مص ) مقیم شدن به جایی . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). لغتی است در مکث و یا ابدال آن . (از اقرب الموارد).
مقدلغتنامه دهخدامقد. [ م َ ق َدد ] (اِخ ) دهی است به اردن که می را به وی نسبت کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قریه ای است در شام و گویند در حمص . (از معجم البلدان ). و رجوع به مقدی شود.
مقدلغتنامه دهخدامقد. [ م َ ق َدد ] (ع اِ) راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هو مستقیم المقد. (اقرب الموارد). || زمین هموار. (مهذب الاسماء). جای مستوی و برابر. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیابان هموار. (منتهی الارب ) (آنندراج )
مقدلغتنامه دهخدامقد. [ م ِ ق َدد / م ُق ُدد ] (ع اِ) آهن که بدان پوست تراشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه ). ابزاری آهنین که بدان پوست تراشند. (ناظم الاطباء). نشگرده . (مهذب الاسماء).
مقتسطلغتنامه دهخدامقتسط. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) قسمت کننده و بهره ٔ خود گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتساط شود.
مقترةلغتنامه دهخدامقترة. [ م ُ ت ِ رَ ] (ع ص ) زنی که به چوب عود بخور می دهد. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
مقتنیاتلغتنامه دهخدامقتنیات . [ م ُ ت َن َ ] (ع اِ) اسباب دنیوی . || سرمایه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). چیزهای بدست آمده . مکتسبات .
مقتعطلغتنامه دهخدامقتعط. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) عمامه بندنده بی درآوردن آن زیر زنخ . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتعاط شود.
مقتتیلغتنامه دهخدامقتتی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نوکرگیرنده و کرایه دار نوکر و خدمتگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مقاتةلغتنامه دهخدامقاتة. [ م َ ت َ ] (ع مص ) دشمن داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). دشمن گرفتن . مَقْت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مبغوض واقع شدن . مورد دشمنی مردم واقع شدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مقت و ممقوت شود.
دشمن داشتهلغتنامه دهخدادشمن داشته . [ دُ م َ ت َ /ت ِ ] (ن مف مرکب ) کراهت داشته . مکروه . ناپسندیده . (ناظم الاطباء). مبغوض . (منتهی الارب ). مقت . (دهار). مقیت . (منتهی الارب ). مکروه . (دهار): مفرک ؛ مرد دشمن داشته ٔ زنان . (منتهی الارب ). و رجوع به دشمن داشتن ش
دشمن گرفتنلغتنامه دهخدادشمن گرفتن . [ دُ م َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دشمن تراشیدن . مقابل دوست گرفتن . || دشمن شمردن . خصم تلقی کردن . تمقیت . مقاتة. مقت : ای پسرچون سلطان کسی را وزارت داد اگر چه وی را دوست دارددر هفته ای دشمن گیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir
دشمن داشتنلغتنامه دهخدادشمن داشتن . [ دُ م َ ت َ ] (مص مرکب ) مکروه داشتن و نفرت داشتن و تنفر داشتن . (ناظم الاطباء). خصم بشمار آوردن . ابغاض . (تاج المصادر بیهقی ). احصاف . اصلاف . (منتهی الارب ). بغض . تبغیض . (دهار). خزو. خوز. (منتهی الارب ). شناء. شناءة. شنان . (دهار). شنف . (تاج المصادر بیهقی
وقتلغتنامه دهخداوقت . [ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). و آن مقداری است از روزگار و بیشتر در زمان گذشته به کار رود و جمع آن اوقات است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقداری از زمانی که برای امری فرض شده . (فرهنگ فارسی معین ). ساعت . فرصت . گاه . (یادداشت مرحوم دهخدا
مقتسطلغتنامه دهخدامقتسط. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) قسمت کننده و بهره ٔ خود گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتساط شود.
مقترةلغتنامه دهخدامقترة. [ م ُ ت ِ رَ ] (ع ص ) زنی که به چوب عود بخور می دهد. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
مقتنیاتلغتنامه دهخدامقتنیات . [ م ُ ت َن َ ] (ع اِ) اسباب دنیوی . || سرمایه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). چیزهای بدست آمده . مکتسبات .
مقتعطلغتنامه دهخدامقتعط. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) عمامه بندنده بی درآوردن آن زیر زنخ . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتعاط شود.
مقتتیلغتنامه دهخدامقتتی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نوکرگیرنده و کرایه دار نوکر و خدمتگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
تاسمقتلغتنامه دهخداتاسمقت . [ س ِ ق َ ] (معرب ، اِ) ترشی ترنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به تاسممت و تاسمصت و تاسمفت و حماض و اترج و ترنج شود.
متمقتلغتنامه دهخدامتمقت . [ م ُ ت َ م َق ْ ق ِ] (ع ص ) همدیگر را دشمن گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تمقت شود.
تمقتلغتنامه دهخداتمقت . [ ت َ م َق ْ ق ُ ] (ع مص ) همدیگر دشمن گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نقیض تحبب . (اقرب الموارد). دشمنی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ).
امقتدیکشنری عربی به فارسیتنفر داشتن از , بيم داشتن از , ترس داشتن از , ترساندن , ترسيدن , نفرت کردن , بيزار بودن از