مقبللغتنامه دهخدامقبل . [ م ُب ِ ] (ع ص ) پیش آینده و پیش رونده به جانب کسی . رو به چیزی کننده . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رو به چیزی کننده . (آنندر
مقبللغتنامه دهخدامقبل . [ م ُ ق َب ْ ب َ ] (ع ص ) بوسیده شده . شخص بوسیده شده . || جای بوسیده شده . (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقبیل شود. || جامه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب )
مقبللغتنامه دهخدامقبل . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) پیش آمده و روی آورده به هر چیزی . (ناظم الاطباء). || قبول کرده شده و روی آورده شده . (آنندراج ). || (مص ) (مص میمی ) روی فراکردن . (تا
مقبل کرمانیلغتنامه دهخدامقبل کرمانی . [ م ُ ب ِ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) شرف الدین . از شعراست . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: از اجله ٔ علما و حکماست و مداح ائمه ٔ اثناعشر. از اوست :جهان نیرنگ گ
مقبل آبادلغتنامه دهخدامقبل آباد. [ م ُ ب ِ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگ و نیمی بیشتر جنوب جشنیان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
مقبل آبادلغتنامه دهخدامقبل آباد. [ م ُ ب ِ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگی جنوب ارسنجان . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی از دهستان توابع ارسنجان است که در بخش زرقان شهرستان شیراز واقع است
مقبلانهلغتنامه دهخدامقبلانه . [ م ُ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) پذیرنده . قبول کننده . در حالت قبول : بر ممر او بر سر پشته ای بنشستم از دور نظر مقبلانه ٔ اوبه من افتاد. (جها
مقبل کرمانیلغتنامه دهخدامقبل کرمانی . [ م ُ ب ِ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) شرف الدین . از شعراست . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: از اجله ٔ علما و حکماست و مداح ائمه ٔ اثناعشر. از اوست :جهان نیرنگ گ
مقبل آبادلغتنامه دهخدامقبل آباد. [ م ُ ب ِ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگ و نیمی بیشتر جنوب جشنیان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
مقبل آبادلغتنامه دهخدامقبل آباد. [ م ُ ب ِ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگی جنوب ارسنجان . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی از دهستان توابع ارسنجان است که در بخش زرقان شهرستان شیراز واقع است